فلسفه
حبیب الله دانش شهرکی؛ سید احمد فاضلی؛ سعید محمودپور
چکیده
در نوشتار حاضر سعی بر این است که توضیح دهیم اگرچه رنسانس یک نوزایی و تحولی بود که مطلوب نظر کلیسا نبوده و نیست، اما مقدمات این تحول بهصورت تدریجی دستکم از قرن سیزدهم میلادی در درون خود مجموعه کلیسا فراهم آمده است. در این میان مسلمات خود کلیسا از قبیل اعتقاد به تثلیث، عصمت پاپ، برداشت ارسطویی از دین، قرائتهای گوناگون، که در رأس ...
بیشتر
در نوشتار حاضر سعی بر این است که توضیح دهیم اگرچه رنسانس یک نوزایی و تحولی بود که مطلوب نظر کلیسا نبوده و نیست، اما مقدمات این تحول بهصورت تدریجی دستکم از قرن سیزدهم میلادی در درون خود مجموعه کلیسا فراهم آمده است. در این میان مسلمات خود کلیسا از قبیل اعتقاد به تثلیث، عصمت پاپ، برداشت ارسطویی از دین، قرائتهای گوناگون، که در رأس همه آنها، ظهور مارتین لوتر، که منجر به تأسیس کلیسای پروتستان شد، ترجمههایی که از فرهنگ اسلامی با محوریت ابنسینا و ابن رشد به زبان لاتین صورت گرفت و در خود مجموعه کلیسا نیز تدریس شد موردنظر است. پیامدهای این تحولات در قرون منتهی به رنسانس از قبیل انسان محوری، اصالت عقل، مناقشه در حقانیت کلیسا و سکولاریسم، دقیقاً در مقابل جهانبینی قرونوسطایی قرار میگیرند. آنچه در رنسانس در تقابل با سنت فلسفی_اسکولاستیکی قرار گرفت در خود الهیدانان و فلاسفه قرونوسطایی کاشته و پروریده شد و در رنسانس، در زمینههای مختلف که بعد فلسفیاش را در این نوشتار برجسته کرده ایم، به ثمر نشست. بسترسازی طبیعتگرایی در الهیات توسط کلیسای کاتولیک تنها یک نمونه از این موارد است. سایر موارد را سعی کردهایم در مقاله حاضر بهاختصار توضیح دهیم. در آخر ریشه برخی مؤلفههای مدرنیته را باید در خود همان مجموعه کاملاً درهمتنیده الهیاتی ـ فلسفی در سنت مدرسی جستوجو نمود.